loading...

بهار نارنج

قسمت 4 جوکر رو دیدیم داشتیم قسمت 6 آکتور رو میدیدیم که گوشی بابام زنگ خورد ، عمه م بود ، یهو دیدیم داره پشت تلفن داد و بیداد میکنه ، دلم هوری ریخت ، گفت ننه م ر...

بازدید : 115
شنبه 26 بهمن 1403 زمان : 3:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بهار نارنج

قسمت 4 جوکر رو دیدیم داشتیم قسمت 6 آکتور رو میدیدیم که گوشی بابام زنگ خورد ، عمه م بود ، یهو دیدیم داره پشت تلفن داد و بیداد میکنه ، دلم هوری ریخت ، گفت ننه م رفت بعدش گوشی رو قطع کرد . بابام 30 ثانیه چشماشو بست سرشو تکیه داد . زد زیر گریه با صدای بلند . رفتم کنارش نشستم بغلش کردم گفتم هنوز که چیزی نمیدونیم شاید حالش بد شده بردنش بیمارستان . مامان زنگ زد شوهر عمه م که موضوع رو بپرسه . خبر تایید شد . بابام داشت بلند گریه میکرد و به دنیا فحش میداد . بنده خدا آلزایمر داشت ولی سالم بود . طبق گفته‌ها مثل اینکه ایست قلبی کرده . شوک عجیبی بود . هیشکی آمادگیش رو نداشت . بابام اینا 7 تا بچه ن ، نصفشون با همدیگه حرف نمیزنن . هیچی از رسم و رسوم نمیدونن . الان هرکدوم اون یکی رو مقصر میدونه . کرج خونه عمو کوچیکم بوده این اتفاق افتاده . از اونجا باید ببرن بهش زهرا شستشو بدن تا مجوز بدن بتونن بیارن اینور که احتمالا تا فردا عصر یا شب طول میکشه . فردا باید بریم . دندونمم شدید درد میکنه وقت پریودمم نزدیکه . نمیدونیم قرار چی بشه . الان کرج قیامته احتمالا . طوفان در راه است . ولی احتمالا آخرین طوفان یا یکی مونده به آخری باشه . دیگه داره تموم میشه این داستان . فقط میمونه انحصار وراثت . همون موضوعی که سال‌ها سرش دعوا بود . 🖤

۰ ۰
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 129
  • بازدید کننده امروز : 130
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 130
  • بازدید ماه : 133
  • بازدید سال : 1843
  • بازدید کلی : 1879
  • کدهای اختصاصی