loading...

بهار نارنج

Content extracted from http://albatros.blog.ir/rss/?1748573436

بازدید : 6
يکشنبه 3 خرداد 1404 زمان : 2:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بهار نارنج

سه شنبه با مامان رفتیم خونه خاله م ( مثلا ما خبر نداشتیم دوست خاله م قرار بیاد ) . مامانم وقتی دوست خاله م رو دید مثلا تعجب کرد به خاله م گفت مهمون داشتی میگفتی نمیومدیم خب . چون هم محلی خیلی قدیمی‌بود برای همین مامانمم میشناختش . کلی از قدیم و خاطرات حرف زدن ، منم متوجه بودم که زیر چشمی‌منم نگاه میکنه خانومه . موقع رفتن خاله م و دوسش سوار ماشین شدم تا ببریم دوست خاله م رو برسونیم و خاله م آدرس خونه ش رو یاد بگیره . بعد با خاله همگی رفتیم خونه مامان بزرگ ، دو ساعتی نشستیم و برگشتیم خونه وقتی برگشتیم سردرد شدید داشتم مجبور شدم قرص بخورم . چهارشنبه باز بابام دیوانه شده بود زنگ میزد تک تک به همه خواهرا حرف میزد عصبانی بود بعضی وقتا داد میزد قرمز شده بود صورتش ، نیم ساعت اول سریالمون رو نتونستیم ببینیم . ( سر ارث 25 ساله با خانواده ش درگیره ) حالا سر فرصت میام مفصل مینویسم راجب این موضوع . پنجشنبه شب طبق روال هر هفته خونه خاله م بودیم و آخر شب برنامه ناهار جمعه رو چیدن و ...

امروزم که ساعت 9:30 مامان بیدارم کرد حاضر شدیم ساعت 10:24 دقیقه تو ماشین نشسته بودیم . جایی که رفتیم رو نزدیک 200 بار رفتیم ، دیگه خسته شدم از اونجا . ولی کلی فیلم برای یوتیوب گرفتم ، چرت و پرتم باشه گرفتم به هر حال ، از عشق ابدی که نمیتونه چرت تر باشه . میتونه ؟ یکی یکی میزارمشون . از اونچا که وسایل رو جمع کردیم یه ده دقیقه با ماشین رفتیم جلوتر رسیدیم یه جایی که یه گیاه هست میخواستن از اون بچینن . پارسال یا پیارسالم رفته بودیم دقیقا همونجا . بابا که هیچوقت حوصله این کارا رو نداره منم نشستم تو ماشین نرفتم . از خانواده ما فقط مامان بود . همه چند نفری رفتن نایلوناشون رو پر کرده بودن کنار هم بودن ، فقط مامان تنها بود . پنج دقیقه آخر وقتی داشتن برمیگشتن رفتم پیش مامان ولی فایده نداشت دیگه آخرش بود . قلبم آتیش گرفت براش قلبم تیکه تیکه شد براش . شدیدا ناراحت شدم از اینکه تنهاش گذاشتم . پارسالم یادم باهاش نرفتم و تنهاش گذاشتم . دیگه هیچوقت تنهاش نمیزارم . قربونش برم الهی تو زندگی همیشه تنها بوده . راجب مامانم انقدر حرف برای گفتن دارم . اونم یه روز میام و مینویسم .

اما نظرم راجب خانومه : همسن خاله م بود ، با کلاس نبود ولی سطح پایینم نبود . متوسط بود . با اینکه جفتشون رو نمیشناسم ولی فکر کنم خانواده کرمانشاهیه خیلی بهتر از این باشن . این تنها حسنش اینه که قدش بلنده فکر کنم .

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 54
  • بازدید کننده امروز : 55
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 55
  • بازدید ماه : 58
  • بازدید سال : 1768
  • بازدید کلی : 1804
  • کدهای اختصاصی